۲۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۸۴

غیرت کن و ز آه برافروز شمع خویش
دریوزه فروغ ز شمس و قمر مکن

خواهی که چون شکوفه ازین باغ برخوری
با خاک ره مضایقه سیم و زر مکن

پای حنا گرفته به جایی نمی رسد
از خود برون نیامده عزم سفر مکن

تا دیده ات ز نور یقین غیبت بین شود
در عیب مردم و هنر خود نظر مکن

این آن غزل که اهلی شیرین کلام گفت
می در پیاله نوبت من بیشتر مکن

در کارزار عشق حدیث جگر مکن
با تیغ آفتاب ز شبنم سپر مکن

بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد
زنهار ترک ناله و آه سحر مکن

جوش بهار آبله در خار بسته است
ای سست رگ، ملاحظه از نیشتر مکن

خون را نشسته است به خون هیچ ساده دل
می در پیاله من خونین جگر مکن

از ماجرای پشه و نمرود پند گیر
در هیچ دشمنی به حقارت نظر مکن

گر آه سردی از جگر اینجا کشیده ای
از آفتابروی قیامت حذر مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.