۲۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۸۷

اَتَی النَّیْروزُ مَسْرورَالْجَنانِ
یُحاکی لُطْفُهُ لُطْفَ الْجِنانِ

بهار از پَردهٔ غَم جَست بیرون
به کَف بَر، جام‌‌‌های شادمانی

سِقُوا مِنْ نَهْرِهِ رَوْضَ الْاَمالی
خُذُوا مِنْ خُمْرِهِ کَاسَ الْاَمانی

هوا شُد مُعْتَدل، هنگامِ آن است
که میْ سُوری خوریّ و کامْ رانی

فَلِلْاَشْجارِ اَصْنافُ الْمَعالی
وَلِلْاَنْوارِ اَنواعُ الْمَعانی

دَرین دفتر بَسی رَمز است موزون
چه باشد گَر تو زین رَمزی بِدانی؟

لَئِنْ ضَیَّعْتَ عُمْرًا قَبْلَ هٰذا
تَدارَک ما مَضیٰ فی ذَا الزَّمانِ

مَران از گوشْ صوتِ اَرْغَنونی
مَدِه از دستْ جامِ اَرغَوانی

لِتَغْدُوا رُوحَکَ فی کُلِّ یَوْمٍ
بِاَصْواتِ الْمَثالِثِ وَالْمَثانی

ازین خوش‌تر بهاری، دیر یابی
فُرو مَگْذار این را تا توانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.