۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۶۲

ای که مَستَک شُدیّ و می‌گویی
تو غریبی وَ یا ازین کویی؟

مَست و‌ بی‌خویش می‌رَوی چپ و راست
بی‌چپ و راست را‌‌‌ هَمی‌جویی

نی چپ است و نه راست، در جان است
آن که جانْ خَسته از پِیِ اویی

زان شِکَر، روی اگر بِگَردانی
گَر نَباتی، بِدان که بَدخویی

وَرْ تو دیویّ و رو بِدو آری
اَللّهْ اَللّهْ چه خوب مَهْ رویی

دِلَم از جا رَوَد، چو گویم او
می‌بَرَد جان و دل، زِهی اویی

هین زِ خوهایِ او یکی بِشِنو
گاه شیری کُند، گَهْ آهویی

در رَهِ او نَمانْد پایْ مرا
زانواَم را نَمانْد زانویی

جُز به چوگانِ او مَغَلْطان سَر
گَر به میدانِ او یکی گویی

هین خَمُش کُن، دَرین حَدیثْ مَپیچ
آسْمان وار، اگر یکی تویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.