۲۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۵۲

گر چه تو نیمْ شب رَسیدَسْتی
صُبحِ عُشّاق را کلیدَسْتی

ناپَدیدی چو جانْ دَرین عالَم
در جهانِ دِلَم پَدیدَسْتی

همه شب جانْ تو را شود قُربان
زان که تو بامْدادِ عیدَسْتی

زآدمی چون پَری رَمیدَم من
تا زِ من ای پَری، رَمیدَستی

در مَزیدَم چو دولتِ منصور
چون مرا تو اَبایَزیدَسْتی

ای بَسا نازُکان و خامان را
چون منِ سوخته، پَزیدَسْتی

شَمسِ تبریز، سُرمهٔ دیگر
در دو دیده‌‌یْ خِرَد کَشیدَسْتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.