۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۳۸

آن بِهْ که مرا تَمکین نکُنی
تا هَمچو خودم گَرگین نکُنی

بر رویْ مَنِه تو دستْ مرا
تا مَستِ مرا، غمگین نکُنی

تو رَنگْرَزی، تو نیل پَزی
هان، کایِنِه را زَنگین نکُنی

ای خواجه، بِهِل، فِتْراکِ مرا
تا خَنْگِ مرا،‌ بی‌زین نکُنی

از دور تَرَک، زانو بِزَنی
زانویِ مرا بالین نکُنی

تو هرچه کُنی، داعیِّ تواَم
هرچند که تو آمین نَکُنی

دل را بِرَوَم، مُلْکِ تو کُنم
تا تو دلِ خود پُرکین نَکُنی

رُخساره کُنم وَقْفِ قَدَمَت
تا تو رُخِ خود پُرچین نَکُنی

خاموش کُنم، طَبْلَک نَزَنَم
تا از دل و جان تَحْسین نکُنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.