۲۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۳۵

با چَرخِ گَردان، تیرِ هوایی
دارد همیشه قَصْدِ جُدایی

هٰذا مُحَمَّد، قَتْلی تَعَمَّد
وَ اَنا مُعَوَّد حَمْلَ الْجَفاءِ

هٰذا حَبیبی، هٰذا طَبیبی
هٰذا اَدیبی، هٰذا دَوایی

هٰذا مُرادی، هٰذا فُؤادی
هٰذا عِمادی، هٰذا لِوایی

پُر کُن سَبویی،‌ بی‌گفت و گویی
با های و هویی، گَر یارِ مایی

هان ای صَفورا، بِشْکَن سَبو را
مَفکَن عَمو را، در‌ بی‌نَوایی

گَر شُد سَبویی، داریم جویی
در شُهره کویی، گَر تو سَقایی

این عیشِ باقی، نَبْوَد گِزافی
بی پَر نَپَرَّد، مُرغِ هوایی

بِنْمای جان را، قولِنْجیان را
تنهارَوی کُن، رَسمِ هُمایی

از بَهرِ حِسْ شان، جسمِ نَجِسْ شان
زیشان چه خیزد؟ گَنْدِ گدایی

زین رَز بُرون بَر، گَنده بَغَل را
پَهْلویِ نَعْنَع کُن گَنْدنایی

بسیار کوشی، تا دل بِپوشی
هر جُزوَت این جا، بِدْهَد گوایی

نَنْوشته خوانَد، ناگُفته داند
تو سخت رویی، بس‌ بی‌حَیایی

چون نیست رَختَت، چون نیست بَختَت
زان رویِ سَختَت نایَد کیایی

جِنْسِ سگانی، وَعْوَع کُنانی
می‌گَرد در کو، در خانه نایی

در خانه بُلبُل داریم و صُلصُل
کَزْ سگ نیایَد زیبانَوایی

نَکْ بُلبُلِ حُر، نَکْ بُلبُله پُر
بَرخیز سُنْقُر، تا چند پایی

عُمری چو نوحی، یاری چو روحی
گاهی غَدایی، گاهی عَشایی

نوشی‌‌ست و می‌نوش، وَزْ گفتْ خاموش
وین طَبْل کَم زَن، بَسْ ای مُرایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.