۱۲۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۲۲

اَلا میرِ خوبان، هَلا تا نَرَنجی
بَهانه نگیریّ و از ما نَرنجی

تویی یارِ غارَم امید از تو دارم
که گَر سَر نَخارَم، نِگارا نَرَنجی

تو جانْ آنِ مایی، تو خاصْ آنِ مایی
زِ هر جا بِرَنجی، ازین جا نَرنجی

تویی شب فُروزَم، تویی بَخت و روزَم
که امشب بِخَندیّ و فردا نَرنجی

یکی مُشتْ خاکیم ای جان، چه باشد
که از ما و زین‌‌ها و زان‌‌ها نَرنجی

چو دانا و نادان، شُدند از تو شادان
زِ نادانْ نگیری، زِ دانا نَرنجی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.