۲۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۷۹

بیامدیم دِگَربار سویِ مولایی
که تا به زانویِ او نیست، هیچ دریایی

هزار عقل بِبَندی به هم، بِدو نَرَسد
کجا رَسَد به مَهِ چَرخ، دست یا پایی؟

فَلَک به طَمْعْ گِلو را دراز کرد بِدو
نیافت بوسه، وَلیکِن چَشید حَلْوایی

هزار حَلْق و گِلو شُد دراز سویِ لَبَش
که ریز بر سَرِ ما نیز، مَنّ و سَلْوایی

بیامدیم دِگَربار سویِ معشوقی
که می‌رَسید به گوش از هَواشْ هَیهایی

بیامدیم دِگَربار سویِ آن حَرَمی
که فَرقِ سَجده کُنَش، هست آسْمان سایی

بیامدیم دِگَربار سویِ آن چَمَنی
که هست بُلبُلِ او را غُلام، عَنْقایی

بیامدیم بِدو کو جُدا نبود از ما
که مَشکْ پُر نَشَود بی‌وجودِ سَقّایی

همیشه مَشک بِچَفْسیده بر تَنِ سَقّا
که نیست بی‌تو مرا دست و دانش و رایی

بیامدیم دِگَربار سویِ آن بَزمی
که شُد زِ نُقْلِ خوشَش کام، نِیشِکَرخایی

بیامدیم دِگَربار سویِ آن چَرخی
که جانْ چو رَعد زَنَد در خَمَش عَلالایی

بیامدیم دِگَربار سویِ آن عشقی
که دیو گشت زِ آسیبِ او پَری زایی

خَموش، زیرِ زبان خَتْم کُن تو باقی را
که هست بر تو مُوکَّلْ غَیورْ لالایی

حَدیثِ مَفْخَرِ تبریز، شَمسِ دین کَم گو
که نیست دَرخورِ آن گفت، عقلِ گویایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.