۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۷۵

بیا بیا، که تو از نادِراتِ ایّامی
برادری، پدری، مادری، دِلارامی

به نامِ خوبِ تو مُرده زِ گور بَرخیزد
گِزاف نیست برادر، چُنین نِکونامی

تو فَضْل و رَحْمَتِ حَقّی، که هر کِه در تو گُریخت
قَبول می‌کُنی‌اَش با کَژیّ و با خامی

هَمی‌زیَم به سِتیزه و این هم از گولی‌ست
که تا مرا نَکُشی، ای هَوَس، نَیارامی

به هیچ نَقْش نَگُنجی، وَلیک تَقدیرا
اگر به نَقْشْ دَرآیی، عَجَب گُل اَنْدامی

گَهی فِراقْ نِماییّ و چاره آموزی
گَهی رَسول فرستیّ و جانِ پیغامی

دَرونِ روزَنِ دل، چون فُتاد شُعلهٔ شمع
بِدانَد این دلِ شب رو، که بر سَرِ بامی

مُرادم آن که شود سایه و آفتابْ یکی
که تا زِ عشق نِمایَم تمام خوش کامی

مُحالْ جوی و مُحالَم، بدین گُناهْ مرا
قَبول می‌نَکُند هیچ عالِم و عامی

تو هم مُحال نَنوشیّ و مُعْتَقِد نَشَوی
بُرو بُرو که مُریدِ عقول و اَحْلامی

اگر زِ خُسروِ جان‌ها حَلاوَتی یابی
مُحالِ هر دو جهان را چو من دَرآشامی

وَرْ از طَبیبِ طَبیبان گُوارشی یابی
مُکاشِفی تو به خوانِ خدا، نه اوهامی

بَرآ زِ مَشرقِ تبریز، شَمسِ دین، بِخُرام
که بر مَمالِکِ هر دو جهان چو بَهرامی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.