۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۷۰

اگر به خَشم شود چَرخِ هفتم از تو بَری
به جانِ من که نَتَرسیّ و هیچ غَم نَخوری

اگر دِلَت به بَلا و غَمَش مُشَرَّح نیست
یَقین بِدان که تو در عشقِ شاه، مُخْتَصَری

زِ رنجِ گنجْ بِتَرس و زِ رنجِ هر کَس نی
که خَشمِ حَق نَبُوَد هَمچو کینهٔ بَشِری

چو غیرِ گوهرِ معشوق، گوهری دانی
تو را گُهَر نَپَذیرد، ازان که بَدگُهَری

وَگَر چو حامِله لَرزان شَوی، به هر بویی
زِ حامِلانِ اَمانَت، بِدان که بو نَبَری

پَسَنِد خویشْ رَها کُن، پَسَندِ دوستْ طَلَب
که مانْد از شِکَر آن کَسْ که او کُند شِکَری

زِ ذوقِ خویش مَگو با کسی که هم دل نیست
ازان کِه او دِگَر است و تو خود کسی دِگَری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.