۹۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۴۱

اگر مرا تو ندانی، بِپُرس از شبِ تاری
شب است مَحْرَمِ عاشق، گواهْ ناله و زاری

چه جایِ شب، که هزاران نشانه دارد عاشق؟
کَمینه اشک و رُخِ زَرد و لاغَریّ و نِزاری

چو ابرْ ساعتِ گریه، چو کوهْ وَقتِ تَحَمُّل
چو آبْ سَجده کُنان و چو خاکِ راه به خواری

وَلیک این همه مِحْنَت، به گِردِ باغ چو خاری
دَرونِ باغْ گُلِستان و یار و چَشمهٔ جاری

چو بُگْذری تو زِ دیوارِ باغ و در چَمَن آیی
زبانِ شُکر گُزاری، سُجودِ شُکر بیاری

که شُکر و حَمدْ خدا را، که بُرد جورِ خَزان را
شِکُفته گشت زمین و بهار کرد بَهاری

هزار شاخِ برهنه، قَرینِ حُلّهٔ گُل شُد
هزار خارِ مُغیلان، رَهیده گشت زِ خاری

حَلاوتِ غَمِ معشوق را چه داند عاقل؟
چو جولَهْ است نَدانَد طَریقِ جنگ و سَواری

برادر و پدر و مادرِ تو عُشّاقَند
که جُمله یک شُده‌اند و سِرِشته‌اند زِ یاری

نَمَک شود چو دَراُفْتَد، هزار تَن به نَمَکْدان
دُوی نَمانَد در تَن، چه مُرغُزی، چه بُخاری

مَکَش عِنانِ سُخَن را، به کودنیِّ مَلولان
تو تشنگانِ فَلَک بین، به وَقتِ حَرف گُزاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.