۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۳۵

دوشْ همه شب، دوشْ همه شب
گَشتم من بر بامِ اَفَندی

آخِرِ شب شُد، آخِرِ شب شُد
خوردم میْ از جامِ اَفَندی

شیر و شِکَر را، شَمس و قَمَر را
مایه بِبَخشَد، نامِ اَفَندی

نورِ دو عالَم، عشقِ قدیمی
دولتِ مُرغان، دامِ اَفَندی

شیرِ رَوان شُد خوش زِ بَیانَش
شیرِ سِیَه شُد رامِ اَفَندی

کامِ مُلوکان، جایزه گیری
جایزه بَخشی، کامِ اَفَندی

کَعبهٔ جان‌ها، رویِ مَلیحَش
پُختهٔ عالَم، خامِ اَفَندی

گَر اَلِفیّ و سابِقْ حَرفی
مَحو شو اَنْدَر لامِ اَفَندی

نور بُوَد او، نار نِمایَد
خاص بُوَد خود عامِ اَفَندی

بس کُن بس کُن، کَس نَتوانَد
که بِگُزارد وامِ اَفَندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.