۳۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۲۴

بَستگیِ این سَماع، هست زِ بیگانه‌یی
زَ ارْچلیِ جُغد گشت، حَلقه چو ویرانه‌یی

آن که بُوَد هَمچو برف، سرد کُند وَقت را
چون بِگُدازد چو سیل، پَست کُند خانه‌یی

غیرِ بُرونی بَد است، غیرِ دَرونی بَتَر
از سَبَبِ غیری است کَندن دَندانه‌یی

بادِ خَزان است غیر، زَرد کُند باغ را
حَبْس کُند در زمین خوبیِ هر دانه‌یی

پیشِ تو خندد چو گُل، پایْ دَرآیَد چو خار
ریش نِگَه دار ازانْ دو سَرْ چون شانه‌یی

از سَبَبِ آن کِه بُد در صَفْ تَرسَنده‌‌‌‌یی
گشت شِکَسته بَسی، لشکرِ مَردانه‌یی

خُسروِ تبریزی‌یی، شَمسِ حَق و دین که او
شمعِ همه جمع‌هاست، من شُده پروانه‌یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۵
نظرها و حاشیه ها
۱۴۰۳/۱/۱۲ ۱۱:۴۹

ارچل یا هرچل :نامتجانس،گونه‌گون