۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۲۲

گفت مرا آن طَبیب رو، تُرُشی خورده‌یی
گفتم نی، گفت نَکْ رنگْ تُرُش کرده‌یی

دل چو سیاهی دَهَد، رنگْ گواهی دَهَد
عکسْ بُرون می‌زَنَد، گَر چه تو در پَرده‌یی

خاکِ تو گَر آبِ خوش یابد، چون روضه‌‌‌‌یی‌ست
وَرْ خورَد او آبِ شور، شوره بَرآورده‌یی

سَبز شوند از بهار، زَرد شوند از خَزان
گَر نه خزان دیده‌یی، پس زِ چه رو زَرده‌یی؟

گفتَمَش ای غَیب دان، از تو چه دارم نَهان؟
پَروَرشِ جان تویی، جانْ چو تو پَروَرده‌یی

کیست که زنده کُند، آن کِه تواَش کُشته‌یی؟
کیست که گَرمَش کُند، چون تواَش اَفْسُرده‌یی؟

شربَتِ صِحَّت فرست، هم زِ شَراباتِ خاص
زان که تو جوشیده‌یی، زان که تو اَفْشُرده‌یی

داد شَرابِ خَطیر گفت هَلا، این بِگیر
شاد شو اَرْ پُرغَمی، زنده شو اَرْ مُرده‌یی

چَشمه بِجوشَد زِ تو، چون اَرَس از خاره‌یی
نور بِتابَد زِ تو، گر چه سِیَه چَرده‌یی

خِضْرِ بَقایی شوی، گَر عَرَضِ فانی‌یی
شادیِ دل‌ها شَوی، گر چه دلْ آزُرده‌یی

کِی بِشَود این وجود، پاکْ زِ بیگانگان
تا نَرسَد خِلْعَتی، دولتِ صد مَرده‌یی

گفت درختی به باد چند وَزی؟ باد گفت
بادْ بهاری کُند، گَر چه تو پَژمُرده‌یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.