۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۷۸

هشیار را خرام تو سر مست می کند
این سیل اگر به کوه رسد پست می کند

تا وا کند نسیم سحرگاه غنچه ای
صد عقده باز تاک زبردست می کند

قد ترا به سرو چه نسبت که آب را
حیرانی خرام تو پا بست می کند

از خط فزود مستی آن چشم پرخمار
بادام را بنفشه سیه مست می کند

صائب من از نظاره ساقی شدم خراب
ورنه مرا شراب کجا مست می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.