۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۳۸

مکث لب تشنه دیدار به جنت نکند
برق در بوته خاشاک اقامت نکند

قطره اش وصل سرچشمه حیوان گردد
هرکه گردنکشی از تیغ شهادت نکند

عمر را قامت خم باز ندارد ز شتاب
تیر در بحر کمان قصد اقامت نکند

می شود نخل برومند سبکبار از سنگ
عاشق از سختی ایام شکایت نکند

نشود نفس بداندیش به احسان هموار
آشنایی سگ بیگانه رعایت نکند

هرکه از مرده دلی زنده ندارد شب را
در شبستان لحد خواب فراغت نکند

دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما
به وطن هرکه رسد یاد ز غربت نکند

کرد دلگیر سفر پای گرانخواب، مرا
هیچ کس با قلم کند کتابت نکند!

آب حیوان سمندر بود آتش صائب
عاشق اندیشه ز خورشید قیامت نکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.