۷۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۳۶

ای نوبهارِ خندان از لامَکان رَسیدی
چیزی بیار مانی، از یارِ ما چه دیدی؟

خندان و تازه رویی، سَرسَبز و مُشک بویی
هم رَنگِ یارِ مایی؟ یا رنگْ ازو خَریدی؟

ای فَصْلِ خوش چو جانی، وَزْ دیده‌ها نَهانی
اَنْدَر اثر پَدیدی، در ذاتْ ناپَدیدی

ای گُل چرا نَخَندی، کَزْ هَجْرْ بازرَستی
ای ابر چون نَگِریی، کَزْ یارِ خود بُریدی

ای گُل چَمَن بیارا، می‌خَنْد آشکارا
زیرا سه ماهْ پنهان، در خارْ می‌دَویدی

ای باغ خوش بِپَرور، این نورَسیدگان را
کَاحْوالِ آمدَنْشان، از رَعد می‌شنیدی

ای باد شاخه‌ها را، در رَقص اَنْدَرآور
بر یادِ آن کِه روزی، بر وَصلْ می‌وَزیدی

بِنْگَر بدین درختان، چون جمعِ نیک بَختان
شادند، ای بنفشه از غَم چرا خَمیدی؟

سوسن به غُنچه گوید هر چند بَسته چَشمی
چَشمَت گُشاده گَردد، کَزْ بَخت در مَزیدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.