۲۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۷۴

زاهد خشک ز میخانه چه لذت گیرد؟
گل کاغذ ز بهاران چه طراوت گیرد؟

کنج عزلت به پریشان نظران زندان است
دل رم کرده محال است ز خلوت گیرد

دل پریشان و پریشانتر ازو زلف حواس
به چه امید کسی دامن فرصت گیرد؟

سرو از برگ سراپا کف در یوزه شده است
که ز بالای تو سرمشق رعونت گیرد

نکشد زیر زمین وحشت تنهایی را
هر که در روی زمین خوی به وحدت گیرد

تا نشویند به خونابه دل دست دعا
چه خیال است که دامان اجابت گیرد؟

کوته آندیش تری نیست ز من عالم را
در ره سیل مرا خواب فراغت گیرد

مشو از یاس نفس پیش عزیزان غافل
کز نفس آینه صاف کدورت گیرد

غیر صائب که به جور تو بدآموز شده است
کیست این کاسه پر زهر به رغبت گیرد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.