۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۷۳

شعله شوق اگر در دل خارا گیرد
کعبه چون محمل لیلی ره صحرا گیرد

یوسف این گرمی بازار ندیده است به خواب
مهر در کوی تو شب جای تماشا گیرد

ذره چون پرتو خورشید دلیلی دارد
ما که داریم چراغی به ره ما گیرد؟

ز اشتیاق لب میگون تو نزدیک شده است
که قدح پنبه به لب از سر مینا گیرد

در نگهبانی دل عقل عبث می کوشد
سوزن آن نیست که دامان مسیحا گیرد

چرخ بیهوده خمی در خم صائب کرده است
دام گنجشک محال است که عنقا گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.