۳۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۲۹

ای خیالی که به دلْ می‌گُذَری
نی خیالی، نی پَری، نی بَشَری

اثرِ پایِ تو را می‌جویَم
نه زمین و نه فَلَک می‌سِپَری

گَر زِ تو باخَبَرانْ بی‌خَبَرند
نه تو از بی‌خَبَرانْ باخَبَری؟

مونِس و یارِ دلی، یا تو دلی
تو مُقیم نَظَری، یا نَظَری

اَیُّهَا الْخاطِرُ فی مَکْرُمَةٍ
قِفْ زَمانًا بِحِذاءِ الْبَصَرِ

لا تُعَجَّلْ بِمُرورٍ و نَوًی
بَدِّلِ اللَّیْلَ بِضَوْءِ السَّحَرِ

حُسْنُ تَدْبیرِکَ قَدْ صاغَ لَنا
اَلْهَیُولی بِحِسانِ الصُّوَرِ

گَر صُوَر جان و هیولی خِرَد است
عشقِ تو دیگر و تو خود دِگَری

این هَیولی پدرِ صورت‌هاست
ای تو کرده پدران را پدری

نی هَیولایِ همه آبی بود
چه کُند آبْ چو آبش بِبَری

گَر هَیولا و صُوَر جانْ اَفْزاست
دِگَرم عشوه مَدِه، تو دِگَری

از هیولاست صُوَر ریگِ رَوان
ریگ را هَرزه چرا می‌شُمَری؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.