۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۶۹

هست اَنْدَر غَمِ تو، دِلْشُده دانشمندی
هَمچو نُقره‌ست در آتشکَده دانشمندی

بر امیدِ کَرَم و رَحْمَتِ بَخشایشِ تو
از رَهِ دور به سَر آمده دانشمندی

هست زُاوباشِ خیالاتِ تو اَنْدَر رَهِ عشق
خسته و شیفته و رَهْ زده دانشمندی

چه زیان دارد خوبیِّ تو را، دوست اگر
قوت یابَد زِ چُنین مایده دانشمندی؟

با چُنین جامِ جُنونی که تو گَردان کردی
کِی بِمانَد به سَرِ قاعده دانشمندی؟

کِه روا دارد انصاف و جُوامَردیِ تو
که به غَمْ کُشته شود بیهُده دانشمندی؟

کِه رَوا دارد خورشیدِ حَقِ گرمی بَخش
که فَسُرده شود از مُجْمِده دانشمندی؟

جانِبِ مدرسهٔ عشقْ کَشیدش لَطَفَت
تا زِ دَرسِ تو بَرَد فایده دانشمندی

نَحْسِ تَربیعِ عَناصِر بِگِرفتَش، رَحْمی
تا مُنَوَّر شود از مَنْقَده دانشمندی

بس سُخَن دارد وَزْ بیمِ مَلالِ دلِ تو
لب بِبَسته‌ست دَرین مَعْبَده دانشمندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.