۱۴۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۵۷

چه جَمالِ جانْ فَزایی؟ که میانِ جانِ مایی
تو به جانْ چه می‌نِمایی؟ تو چُنین شِکَر چرایی؟

چو بِدانْ تو راه یابی، چو هزار مَهْ بِتابی
تو چه آتش و چه آبی؟ تو چُنین شِکَر چرایی؟

غَمِ عشقِ تو پیاده، شُده قَلْعه‌ها گُشاده
به سپاهِ نورِ ساده، تو چُنین شِکَر چرایی؟

همه زنگ را شِکَسته، شُده دستِ جُمله بَسته
شَهِ چینِ بس خُجَسته، تو چُنین شِکَر چرایی؟

تو چراغِ طورِ سینا، تو هزار بَحْر و مینا
به جُز از تو جانْ مَبینا، تو چُنین شِکَر چرایی؟

تو بِرَسته از فُزونی، زِقیاس‌ها بُرونی
به دو چَشمِ مَستِ خونی، تو چُنین شِکَر چرایی؟

به دِلَم چه آذر آمد، چو خیالِ تو دَرآمَد
دو جهانْ به هم بَرآمَد، تو چُنین شِکَر چرایی؟

تو دَران دو رُخ چه داری؟ که فَکَندی از عَیاری
دو هزار بی‌قَراری، تو چُنین شِکَر چرایی؟

چو بِدان لَطیف خَنده، همه را بِکَرده بَنده
زِ دَمِ تو مُرده زنده، تو چُنین شِکَر چرایی؟

چو صِفاتِ حُسنِ ایزد، عَرَقَت به بَحْر ریزَد
دو هزار موجْ خیزد، تو چُنین شِکَر چرایی؟

چو دو زُلْف توست طوقَم، زِشرابِ توست شوقَم
بِنِگَر که در چه ذوقَم، تو چُنین شِکَر چرایی؟

زِ گُلَت سَمَن فَنا شُد، همه مَکْر و فَنْ فَنا شُد
من و صد چو من فَنا شُد، تو چُنین شِکَر چرایی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.