۳۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۲۶

همه چون ذَرّهٔ روزَن، زِ غَمَت گشته هوایی
همه دُردی کَش و شادان، که تو در خانهٔ مایی

همه ذَرّاتْ پَریشان، همه کالیوه و شادان
همه دَستَک زَن و گویان که تو خورشیدْ لِقایی

همه در بَختْ شِکُفته، همه با لُطفِ تو خُفته
همه در وَصلْ بِگُفته که خدایا تو کجایی؟

همه هم خوابهٔ رَحْمَت، همه پَروَردهٔ نِعْمَت
همه شَهْ زادهٔ دولت، شُده در دَلْقِ گدایی

چو من این وَصل بِدیدم، همه آفاقْ دَویدم
طَلَبیدم، نَشِنیدم که چه بُد نامِ جُدایی

به جُز از باطنِ عاشق، بُوَد آن باطِلِ عاشق
که وَرایِ دلِ عاشق، همه فِعْل است و دَغایی

تو بَران وَصلِ خدایی، تو بَران روحِ بَقایی
مَدِه از جَهْل گوایی، هَله تا ژاژْ نَخایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.