۱۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۸۹

از خط دل سیه ز رخش آب و تاب رفت
مظلوم ظالمی که به پای حساب رفت

مشت زری که غنچه ز بلبل دریغ داشت
در یک نفس تمام به خرج گلاب رفت

آورد نبض دولت بیدار را به دست
در سایه نهال تو هر کس به خواب رفت

شد رشته ام گره ز خیال دهان یار
عمر دراز در سر این پیچ و تاب رفت

از قرب گلرخان لب خندان کسی نبرد
شبنم برون ز باغ به چشم پر آب رفت

خواهد گرفت دامن آتش به خون من
خوناب حسرتی که مرا از کباب رفت

خود را چو شبنم آن که درین باغ جمع کرد
از خود برون به یک نظر آفتاب رفت

صائب به این خوشم که شدم محو در محیط
هر چند سر به باد مرا چون حباب رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.