۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۷۸

دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت
اغیار را به باطن مهر و وفا گذاشت

ناخن شکست و سینه همان برقرار خویش
فرهاد رفت و کوه الم را به جا گذاشت

خضری که خار از قدم سعی می کشید
پای به خواب رفته ما را حنا گذاشت

دیگر به خاک پای تو دست که می رسد؟
صد سرمه خط به کاغذ این توتیا گذاشت

روزی که عشق سلسله جنبان زلف شد
زنجیر جای کفش مرا پیش پا گذاشت

صائب گلی نچید ز شکر لبان هند
روز بدی قدم به دیار وفا گذاشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.