۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۷۴

از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت
هر ذره از فروغ تو چشم پر آب داشت

رفتی به سیر گلشن و از شرم آب شد
هر گل که باغبان ز برای گلاب داشت

دود قیامت از دل آتش بلند کرد
خونابه ای که در دل گرم این کباب داشت

می خواست زین خرابه به جای خراج، گنج
فرمانروای عشق که ما را خراب داشت

در گلشنی که بلبل ما شد سیه گلیم
هر غنچه در نقاب، گل آفتاب داشت

مجنون به ریگ بادیه غم های خود شمرد
یاد زمانه ای که غم دل حساب داشت

زان آتشی که در دل من عشق برفروخت
هر موی من چو موی میان پیچ و تاب داشت

از ورطه ای که کشتی ما بر کنار رفت
دریا خطر ز گردش چشم حباب داشت

صائب ز ما دگر سخن خونچکان مجوی
تا خام بود، گریه خونین کباب داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.