۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۳۳

جان رمیده را به جهان بازگشت نیست
دست بریده را به دهان بازگشت نیست

شبنم دو بار بازی بستان نمی خورد
دل را به رنگ و بوی جهان بازگشت نیست

از اشک و آه خویش ندیدم نتیجه ای
در طالع شرار و دخان بازگشت نیست

دل چون ز دست رفت نیاید به جای خویش
یاقوت را به سینه کان بازگشت نیست

هر رقعه ای که می کنم انشا به آن نگار
در طالعش چو برگ خزان بازگشت نیست

پای به خواب رفته ما را چو پای خم
دیگر به خاک کوی مغان بازگشت نیست

افکنده سپهر نگردد دگر بلند
تیر شهاب را به کمان بازگشت نیست

جستیم از کشاکش چرخ از شکستگی
تیر شکسته را به کمان بازگشت نیست

مرغ ز دام جسته نیفتد دگر به دام
صائب مرا به ملک جهان بازگشت نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.