۴۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۹۸

در دو چَشمِ من نِشین، ای آن کِه از منْ من تَری
تا قَمَر را وانِمایَم، کَزْ قَمَر روشن‌تَری

اَنْدَرآ در باغ، تا ناموسِ گُلْشَن بِشْکَند
زان که از صد باغ و گُلْشَن، خوش‌‌تَر و گُلْشَن‌تَری

تا که سَرو از شَرمِ قَدَّت، قَدِّ خود پنهان کُند
تا زبانْ اَنْدَرکَشَد سوسن، که تو سوسن‌تَری

وَقتِ لُطف ای شمعِ جان مانندِ مومی نَرم و رام
وَقتِ ناز از آهنِ پولاد، تو آهن‌تَری

چون فَلَک سَرکَش مَباش، ای نازنین کَزْ نازِ او
نَرم گَردی چون زمین، گَر از فَلَک توسَن‌تَری

زان بُرون انداخت جوشَنْ حَمزه وَقتِ کارْزار
کَزْ هزاران حِصْن و جوشَن، روح را جوشَن‌تَری

زان سَبَب هر خَلْوَتی، سوراخِ روزَن را بِبَست
کَزْ برایِ روشنی، تو خانه را روشن‌تَری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.