۲۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۹۵

تا در ترددست نفس، جان روانه است
بر باد پای عمر، نفس تازیانه است

عاشق کجا به فکر سرانجام خانه است؟
مرغ ملول را ته بال آشیانه است

گشتیم پیر از غم دنیا و آخرت
پشت کمان خمیده ز فکر دو خانه است

آوازه رحیل کز او خوابهاست تلخ
پای به خواب رفته ما را فسانه است

کوتاه دیدگی است نفس راست ساختن
بر توسنی که موج نفس تازیانه است

حیرت امان نمی دهدم تا نفس کشم
بیچاره طوطیی که در آیینه خانه است

زین سرکشان که گردن دعوی کشیده اند
از هر که عشق گرد برآرد نشانه است

روی شکفته خرده جان را دهد به باد
کم عمری گل از نفس بیغمانه است

دل می برد به چین جبین دلربای من
این صید پیشه را گره دام دانه است

پروانه ها فسرده، خموشند شمعها
در محفلی که پای ادب در میانه است

روشندلان ز هر دو جهانند بی نیاز
خورشید را ز چهره زرین خزانه است

روی زمین ز شکوه گردون لبالب است
هر کس که هست زخمی ازین شیشه خانه است

آبی که زندگانی جاوید می دهد
دارد اگر وجود، شراب شبانه است

آغوش بحر بی گهر شاهوار نیست
دل چون دو نیم شد صدف آن یگانه است

تسلیم می کند به ستم ظلم را دلیر
جرم زمانه ساز فزون از زمانه است

هر کس به قدر هوش خود آزار می کشد
در بحر پر کنار، خطر بیکرانه است

صائب ز کوی عشق به جایی نمی روم
چون کعبه قتلگاه من این آستانه است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.