۲۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۸۹

نور شکوه حق ز مقابل رسیده است
وقت شکست آینه دل رسیده است

آب ستاده آینه زنگ بسته است
بیچاره رهروی که به منزل رسیده است

با جذبه محیط همان در کشاکش است
هر چند موج بر لب ساحل رسیده است

ما را به عیب لاغری از صیدگه مران
کز تار سبحه فیض به صد دل رسیده است

تا شعله می زند به میان دامن سفر
صد کاروان شرار به منزل رسیده است

تا گوهر وجود ترا نقش بسته است
جان محیط بر لب ساحل رسیده است

صد پیرهن عرق گل خورشید کرده است
تا میوه وجود تو کامل رسیده است

این خوش غزل ز فیض سعیدای نقشبند
صائب ز بحر دل به انامل رسیده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.