۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۸۵

هر کس بیاض گردن او را ندیده است
افسانه ای ز صبح قیامت شنیده است

آفاق محو قد قیامت خرام اوست
این مصرع بلند به عالم دویده است

آب حیات، خشک بود در مذاق او
هر کس به مستی آن لب میگون مکیده است

جز سبز تلخ من که برآورده است خط
تیغ سیاه تاب به جوهر که دیده است

خونی که مشک گشت دلش می شود سیاه
زان سفله کن حذر که به دولت رسیده است

معیار آرمیدگی مجلس است شمع
تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است

صائب ز برگریز برد فیض نوبهار
چون غنچه هر که سر به گریبان کشیده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.