۲۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۷۲

روی شکفته شاهد جان فسرده است
آواز خنده شیون دلهای مرده است

دخل تو گر چه جز نفسی چند بیش نیست
خرجت ز کیسه نفس ناشمرده است

چون غنچه این بساط که بر خویش چیده ای
تا می کشی نفس همه را باد برده است

سیلاب را ز سایه زمین گیر می کند
کوه غمی که در دل من پا فشرده است

صائب چو موج از خطر بحر ایمن است
هر کس عنان به دست توکل سپرده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.