۲۸۸ بار خوانده شده
سَر نهاده بر قَدَمهایِ بُتِ چین، نیستی
زان که مِسّی در صِفَت، خَلْخالِ زَرّینْ نیستی
راست گو جانا که امروز از چه پَهْلو خاستی؟
چیز دیگر گشتهیی تو، رَنگِ پیشینْ نیستی
در رُخِ جانْ رنگِ او دیدم، بِپُرسیدم ازو
سَر چُنین کرد او، که یعنی مَحْرَمِ اینْ نیستی
دوش آمد خواجهیی بر دَر، بِگُفتَش عشق او
سیم و زَر داری، وَلیکِن مَردِ زَرّینْ نیستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
زان که مِسّی در صِفَت، خَلْخالِ زَرّینْ نیستی
راست گو جانا که امروز از چه پَهْلو خاستی؟
چیز دیگر گشتهیی تو، رَنگِ پیشینْ نیستی
در رُخِ جانْ رنگِ او دیدم، بِپُرسیدم ازو
سَر چُنین کرد او، که یعنی مَحْرَمِ اینْ نیستی
دوش آمد خواجهیی بر دَر، بِگُفتَش عشق او
سیم و زَر داری، وَلیکِن مَردِ زَرّینْ نیستی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.