۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۵۲

تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است
از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است

راهی به حق ز هر دل در خون نشسته است
این در به روی گبر و مسلمان نبسته است

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما
کاین مرغ پر شکسته قفس ها شکسته است

گردون نظر به بی بصران بیشتر کند
زنگی هلاک آیینه زنگ بسته است

خط امان ز تیغ حوادث گرفته است
آزاده ای که بند علایق گسسته است

از مرگ و زندگانی ما عشق فارغ است
دریا، دلی به موج و حبابش نبسته است

رگهای جان باده کشان در کشاکش است
امروز باز رشته سازی گسسته است

خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر
سنگین دلی که توبه ما را شکسته است!

نتوان به ما رسید ز غمازی نشان
نقش پی رمیده دلان جسته جسته است

خون گریه می کند در و دیار روزگار
تا شیشه دل که خدایا شکسته است

صائب گشوده اند به رویش در بهشت
هر کس زبان ز نیک و بد خلق بسته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.