۲۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲۸

از سینه صافی دل بی کینه روشن است
دل بی غبار باشد اگر سینه روشن است

گوری است تار، خانه تن بی فروغ دل
از گوهرست اگر دل گنجینه روشن است

پرداز سینه کن، چه ورق می کنی سیاه؟
جام جهان نماست اگر سینه روشن است

چون نافه خون خویش اگر مشک کرده ای
از مو به موی خرقه پشمینه روشن است

سی شب چراغ میکده روشن بود ز می
مسجد ز شمع در شب آدینه روشن است

آمیزشی که هست به هم نیش و نوش را
از شیشه نبات چو آیینه روشن است

دیگ توانگران دو سه روزی بود به جوش
دایم اجاق فقر ز کشکینه روشن است

پنهان مکن، کز آینه صاف روی تو
بر اهل دید صحبت دوشینه روشن است

اندیشه از سیاه دلان جهان مکن
صائب اگر ترا دل بی کینه روشن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.