۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۰۷

از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است
از تیر راستی و کجی از کمان خوش است

تغییر رنگ خوش بود از روی شرمگین
در چشم اهل دید بهار و خزان خوش است

جوش گل است در قفس ما تمام سال
ده روز در بهار اگر گلستان خوش است

در موسم خزان چه ثمر حسن خلق را؟
ایام گل ملایمت از باغبان خوش است

طفلان به جوی شیر ز شکر کنند صلح
زاهد ز وصل دوست به باغ جنان خوش است

سرچشمه نشاط جهان رخنه دل است
دل چون شکفته است زمین و زمان خوش است

مگذار نفس را به چراگاه آرزو
کاین بد لجام در ته بار گران خوش است

چندین هزار دام تماشاست در قفس
بلبل همین به دیدن گل ز آشیان خوش است

دانسته است همت این قم تا کجاست
یوسف به سیم قلب ازین کاروان خوش است

گر دیگران کنند تمنای دوستی
صائب به ترک دشمنی از دوستان خوش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.