۲۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۶۵

صبح گشاده رو در دولتسرای ماست
چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست

هر کس که فرد شد ز جهان پیشوای ماست
برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست

ما را نمی توان به عصا و ردا فریفت
برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست

در گوشه فقیر ما بار عام نیست
بیگانه هر که شد ز جهان آشنای ماست

ما اقتدا به عام فریبان نمی کنیم
بر خلق هر که پشت کند مقتدای ماست

در کاروان ما جرس هرزه نال نیست
گلبانگ بر قدم زدن ما درای ماست

ما را برون نمی برد از راه هر دلیل
افتاده هر که پیش ز خود رهنمای ماست

آن دانه نیستیم که خرج زمین شویم
زندان خاک پله نشو و نمای ماست

هر کس که تند بگذرد از ما رمیدگان
بی چشم زخم، گرد رهش توتیای ماست

حاشا که رزق دیده قربانیان بود
آرامشی که در دل بی مدعای ماست

خضر سخن که زنده جاوید عالم است
صائب حیاتش از نفس جانفزای ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.