۲۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۶۱

رویی کز او نریخته است آبرو کجاست؟
ابرتری که تازه شود جان ازو کجاست؟

تا چون حریم کعبه بگردم به گرد او
یارب درین جهان دل بی آرزو کجاست؟

از تهمت است پیرهن ماه مصر چاک
دامان عصمتی که ندارد رفو کجاست؟

هر چند صیقلی کند آیینه روی خویش
آن جوهری که با تو شود روبرو کجاست؟

چون طوطیان ز من نکشد آبگینه حرف
جز عکس خود مرا طرف گفتگو کجاست؟

آبی جز آب تیغ که از چشم شور خلق
لب تشنه را گره نشود در گلو کجاست؟

صائب ز بس که بر سر هم ریخته است دل
ره شانه را به کاکل آن فتنه جو کجاست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.