۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۵۹

میگون لبی که مست و خرابم
سرچشمه ای که سیر ز آبم کند کجاست؟

دریادلی که از قدح بی شمار می
فارغ ز فکر روز حسابم کند کجاست؟

عمری است تا ز جسم گرانجان در آتشم
سیل سبکروی که خرابم کند کجاست؟

کرده است تلخ دیده بیدار عیش من
شیرین فسانه ای که به خوابم کند کجاست؟

چون لاله شد دلم سیه از تنگنای شهر
دشتی که خوش عنان چو سرابم کند کجاست؟

چون گل ز هرزه خندی بیجای خود ترم
سوز محبتی که گلابم کند کجاست؟

بند زبان من شده در بزم وصل، هوش
پیمانه ای که رفع حجابم کند کجاست؟

لرزان ز سردسیر صباحت رسیده ام
حسن برشته ای که کبابم کند کجاست؟

صائب سخن رسی که درین قحط سال هوش
گوشی به فکرهای صوابم کند کجاست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.