۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۰۶

به می طرف شدن آیین هوشیاران نیست
به قلب شعله زدن کار نی سواران نیست

به روز ابر، زر مطربان به باده دهید
که هیچ نغمه تر چون صدای باران نیست

عجب که آتش دوزخ به خویشتن گیرد
دلی که سوخته آتشین عذاران نیست

به بیقراری دل وا شده است دیده ما
سپند در نظر ما ز بیقراران نیست

چو گردباد نگردم به گرد خود، چه کنم؟
درین زمانه که گردی ز خاکساران نیست

سخن به بال هوادار اوج می گیرد
وگرنه ناله قمری کم از هزاران نیست

همیشه ابرتری هست در نظر صائب
خرابه دل ما بی هوای باران نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.