۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۶۲

ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است
پی کشیدن دل هر بنفشه قلابی است

لباس تقوی ما را فروغ گل برقی است
کتان توبه ما را شکوفه مهتابی است

برای زیر و زبر کردن بنای صلاح
هوای ابر و نسیم بهار سیلابی است

ز برق و باد قدم وا کن که شبنم و گل
به روی آینه از دست رفته سیمابی است

اگر چه دولت بیدار گلشن است بهار
برای مردم بیدرد، پرده خوابی است

ز فکر ساقی و ساغر، حباب آسوده است
هوا بر تنک ظرف، باده نابی است

به کیش ما که وضو دست شستن از جان است
ز خویش هر که تهی گشته است، محرابی است

به هر رهی که روی، می رود به خانه حق
ز هر دری که درآیی، ز معرفت بابی است

به لاغری خط پاکی ز فربهی بستان
وگرنه هر سر موی تو تیغ قصابی است

به احتیاط سخن کن که دولت بیدار
در آن حریم که صائب بود، گرانخوابی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.