۲۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۶۰

به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است
به شمع، نامه پروانه بال پروانه است

یکی است بستن احرام و بستن زنار
ترا که روی دل از کعبه سوی بتخانه است

اگر ز عشق دلت چاک شد، مشو در هم
که دل چو چاک شود زلف یار را شانه است

به جوی شیر چو فرهاد تیشه فرسودن
یکی ز جمله بازیچه های طفلانه است

ز تن ملال ندارد روان دون همت
که مرغ ریخته پر را قفس پریخانه است

حذر ز سایه خود می کنند شیشه دلان
ز عقل سنگ ملامت حصار دیوانه است

اگر ز اهل دلی، فیض آسمان از توست
که شیشه هر چند کند جمع، بهر پیمانه است

چنین که دیدن صیاد رزق من شده است
به خاطر آنچه نگردد، تصور دانه است

به فکر دل نفتادیم صائب از غفلت
نیافتیم که لیلی درین سیه خانه است

به خانه ای که توان رفت بی طلب صائب
درین زمانه پر دار و گیر، میخانه است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.