۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۵۷

جهان ز عکس رخ آن یگانه پر شده است
مثال واحد و آیینه خانه پر شده است

به جام باده غلط می کنند ساده دلان
ز بس زرنگ گلم آشیانه پر شده است

نفس گداخته آید نگه به مژگانم
ز اشک بس که مرا چشمخانه پر شده است

کجا ز خواب کند ناله منش بیدار؟
چنین که گوش جهان از فسانه پر شده است

چو رزق مرغ قفس نیست غیر خوردن دل
چه سود ازین که مرا آب و دانه پر شده است؟

توان شنید نوای جرس ز بیضه من
ز بس ز زمزمه عاشقانه پر شده است

عنان گریه مستانه مرا بگذار
که گرد غیر درین آستانه پر شده است

مرا ز شکوه دل ساده ای است چون کف دست
ترا ز خرده من گر خزانه پر شده است

درازدستی مژگان جگر شکافترست
دلم خدنگ قضا را نشانه پر شده است

گر آستانه نشین گشته ام ز خواری نیست
که از شکوه جمال تو خانه پر شده است

علاج گرسنه چشمی نمی کند نعمت
که چشم دام مکرر ز دانه پر شده است

جواب آن غزل میرزا سعیدست این
که عالم از غزل عاشقانه پر شده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.