۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۵۵

به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است
به یک پیاده کسی لشکری بهم نزده است

ز چشم شوخ تو شد ملک صبر زیر و زبر
به یک نگاه کسی کشوری بهم نزده است

مرا به بلبل تصویر، رحم می آید
که در هوای تو بال و پری بهم نزده است

هوای خانه بود چون حباب دشمن من
بساط عیش مرا صرصری بهم نزده است

ز اشتیاق تو بر هم زدم دو عالم را
به این نشاط، دو کف دیگری بهم نزده است

شمار داغ مرا بوالهوس چه می داند؟
ز پاره های جگر دفتری بهم نزده است

سری به عالم آسودگی بکش صائب
ترا که کاکل سیمین بری بهم نزده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.