۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۵۲

ز خاک همچون هدف هر که سر برآورده است
به جرم سرکشی از تیر پر برآورده است

دلم چو برگ خزان دیده باز می لرزد
که آه سرد دگر از جگر برآورده است؟

تو چون ز خویش توانی برآمد ای زاهد؟
که زهد خشک به روی تو در برآورده است

ز غیرت لب لعل تو آه سرد کشد
نه رشته است که سر از گهر برآورده است

که کرده است ز دل دست آرزو کوتاه؟
که این سفینه ز موج خطر برآورده است؟

فغان که حسن گلوسوز حرف، چون طوطی
مرا ز خامشی چون شکر برآورده است

ترا که بال و پری هست سیر کن صائب
که پای خفته مرا از سفر برآورده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.