۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۱۴

همین نجابت ذاتی است آنچه محترم است
بزرگیی که بود عارضی کم از ورم است

رخ تو از خط مشکین رقم خطر دارد
سیاه زود شود صفحه ای که خوش قلم است

بط شراب که زاهد به خون او تشنه است
به چشم باده پرستان کبوتر حرم است

ز پشت دادن ما خصم گو دلیر مشو
که تیغ عجز دل از دست دادگان دو دم است

ز رطلهای گران است پشت من بر کوه
ز محتسب کند اندیشه سنگ هر که کم است

هر آن که از سیهی می کند سفیدی فرق
دلش دو نیم درین روزگار چون قلم است

دلیل ایمنی ملک نیستی صائب
همین بس است که روی وجود در عدم است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.