۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۵۹

پرستشی که مدام است می پرستی ماست
شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست

اگر چه هستی ما چون حباب یک نفس است
دل پر آبله بحر از هواپرستی ماست

ز بخل نیست اگر بسته ایم راه سؤال
در آستین کف سایل ز پیشدستی ماست

نهشت در سر ما مغز، پوچ گوییها
فنای خرمن هستی ز باد دستی ماست

عروج مهر کند عمر سایه را کوتاه
بلند پایگی آسمان ز پستی ماست

ز خود برآمدگانند محو حق صائب
گرفته ماه تمام از غبار هستی ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.