۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۵۰

بتان که صید به نیرنگ می نمایندت
کباب آتش بیرنگ می نمایندت

اگر برون کنی از دل هوای آزادی
بهشت در قفس تنگ می نمایندت

ببر ز مردم غافل که این گرانجانان
گران رکاب تر از سنگ می نمایندت

به ناخنی که رسد، پرده را بگردانند
معاشران که هماهنگ می نمایندت

گر از لباس برآیی نمی شناسندت
همین گروه که یکرنگ می نمایندت

ز زنگ، آینه دل اگر بپردازی
هزار آینه در زرنگ می نمایندت

علامت نفس سوخته است، منزل نیست
سیاهیی که به فرسنگ می نمایندت

بکن به لاله رخان چشم خود سیه صائب
که زود چهره به خون رنگ می نمایندت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.