۱۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۲۸

دل ازان زلف چلیپا نتوانست گذشت
طفل از دام تماشا نتوانست گذشت

سوز ما را نتوان کرد به مجنون نسبت
هیچ مرغی ز سرما نتوانست گذشت

دامن از خار علایق نتوان آسان چید
سیل از دامن صحرا نتوانست گذشت

گر چه از فاختگان یافت پر و بال عروج
سرو ازان قامت رعنا نتوانست گذشت

عاقبت سرد به جان کندن بسیار گذاشت
آن که گرم از سر دنیا نتوانست گذشت

دامن دولت جاوید به دستی افتاد
که ز دریوزه دلها نتوانست گذشت

دیده از روی نکویان که تواند برداشت؟
که ز خورشید، مسیحا نتوانست گذشت

صائب از خوردن می گر چه دلش گشت سیاه
لاله از باده حمرا نتوانست گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.