۲۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۲۱

سرو بالای تو از آب روانی برداشت
کوه تمکین تو از خاک گرانی برداشت

از اجل چاشنی قند مکرر یابد
در حیات آن که دل از عالم فانی برداشت

می خورد خون جگر بیش ز ته جرعه عمر
بیشتر هر که تمتع ز جوانی برداشت

دل ز جمعیت اسباب چو برداشتی است
آنقدر بار به دل نه که توانی برداشت

از سبکروحی پروانه کباب است دلم
که ز جان دست به یک بال فشانی برداشت

بر دلم درد گران بود ز بی حوصلگی
صبر ازین کوه گرانسنگ گرانی برداشت

رنگ صائب به رخ می نتوانم دیدن
تا ز رخساره من رنگ خزانی برداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.